top of page
ای آنکه ذات توست مبرا ز هرچه هست
از چند و چون برونی و بالا ز هرچه هست
وصف تو هرکه گفت خطا کرد زآنکه تو
بیرون ز حد وصفی و والا ز هرچه هست
حادث قدیم را نتواند بیان کند
از ما منزهی و تعالا ز هرچه هست
من نیستم تو هست همین بس سخن مرا
پنهان ز چشمهایی و پیدا ز هرچه هست
بر دیدهام نشستی و دیدم تو را چنان
با دیدهٔ تو باز هویدا ز هرچه هست
سالار ممکناتی و سردار کائنات
دانا تویی و نیز توانا ز هرچه هست
قطره نهای که صحبت دریا طلب کنی
ای نوربخش اوست مبرا ز هرچه هست
bottom of page