top of page
دل را به هوای تو به چیزی هوسی نیست
جز زلف چلیپای تواش ملتمسی نیست
زان آتش سوزنده که در طور دل ماست
موسی نگران است و امید قبسی نیست
هرچند شناسای تو نشناخت کسی را
چون نیک بدیدیم به غیر از تو کسی نیست
در پهنهٔ توحید زدم خیمهٔ وحدت
کانجا نبود مفتی و پیدا عسسی نیست
در وادی حیرت شدهام گم که در آن دشت
از قافله گردی و صدای جرسی نیست
ای زاهد بیمایه مکن جلوهٔ بیجا
در عرصهٔ سیمرغ مجال مگسی نیست
آن نور که بخشند به رندان جهانسوز
پیداست که روشنگر هر خاروخسی نیست
bottom of page