top of page
در سینهٔ بیخویشان جز یار نمیگنجد
در خلوت درویشان دیّار نمیگنجد
پر شد چو فضای دل از عشق در آن وادی
بیگانه نمیبیند، اغیار نمیگنجد
در بزم جنون ای شیخ از عقل چه میلافی
در حلقهٔ سرمستان هشیار نمیگنجد
حالات و مقاماتی در دفترعاشق نیست
پیدا نبود اطوار اسرار نمیگنجد
در مذهب اهل دل اوراد و دعا هستیست
جایی که تمنا نیست اصرار نمیگنجد
در کوی سراندازان پیدا من و مایی نیست
سالار نمیزیبد، سردار نمیگنجد
بخشند تو را نوری آن دم که نباشی تو
در ظلمت ما و من انوار نمیگنجد
bottom of page