top of page
هستی از عشق عجب شور و نوایی دارد
دل هر ذرهٔ ناچیز خدایی دارد
نه همان خاکنشینان غمش راست صفا
هرکجا عشق زند خیمه صفایی دارد
بندهٔ پیر مغان باش که در ملک بقا
زنده آن است کز او خط فنایی دارد
خودپرستی بنه ای دوست که در حضرت دوست
ننهد پای کسی تا من و مایی دارد
راستی خلوت میخانه مقامی امن است
سازگار آبی و جانبخش هوایی دارد
به هوایی نتوان جام گرفت از ساقی
باده آن راست مسلم که هوایی دارد
نوربخش این همه درمان مطلب فارغ باش
درد ما را نتوان گفت دوایی دارد
bottom of page