top of page

من از آن روزی که در عشق تو دستی داده‌ام

سرخوشم دل را به شوخ ترک مستی داده‌ام


سینه‌ام گردید از مهر رخت آتشکده

تا دل خود در کف آتش‌پرستی داده‌ام


تا که سازم کشور دل فتح با شمشیر عشق

لشکر ما و من از هر سو شکستی داده‌ام


درنوردد یار من هر دم ازل را تا ابد

دل به پای دلبر چالاک و چستی داده‌ام


در مصاف عشق ببریدم دل از کون و مکان

در فنای خود نشانش ناز شستی داده‌ام


تا می منصوری‌ام سرمست سازد عالمی

دل به‌ خون و تن به بند داربستی داده‌ام


نوربخشم فارغ از بود و نبود خویشتن

تا که هستی را به راه عشقِ هستی داده‌ام

bottom of page