top of page
ما از دیدار ما و شما رخت بستهایم
در انتظار گوشهٔ چشمی نشستهایم
عمری بجز حدیث محبت نگفتهایم
هرگز به قهر خاطر موری نخستهایم
تا دفتر زمان و زمین را ورق زدیم
از آشنا ملول و ز بیگانه خستهایم
طومار پیشوایی و قطبی دریدهایم
آیینهٔ مرید و مرادی شکستهایم
با خلق بتپرست بگو حال و روز ما
ما از بت خیال شما نیز رستهایم
از لوح جان نقوش حوادث زدودهایم
پیوند ما سوای حق از دل گسستهایم
تنها نه بند پیری و شیخی بریدهایم
از دام کائنات به یک سوی جستهایم
او بودهاست در همهجا نوربخش ما
تا از دیار ما و شما رخت بستهایم
bottom of page