top of page
جز به روی تو به رویی نظری نیست مرا
جز به کوی تو به کویی گذری نیست مرا
من یکی خشک درختم، هنرم سوختن است
ورنه در باغ محبت ثمری نیست مرا
ساقیا هر چه دهی باده چو جامم تسلیم
در دلم شکوه، به رخ چشم تری نیست مرا
در امانم به حریمت، به رضایت راضی
چه غمی باشد اگر برگ و بری نیست مرا
تا نهادم به خرابات فنا پا دیدم
پیش سلطان بقایت اثری نیست مرا
آرزو بود مرا کز تو خبردار شوم
تا شدم باخبر از تو خبری نیست مرا
نوربخشم که همه عمر تو را خواهم و بس
زانکه با غیر تو سودا و سری نیست مرا
bottom of page