top of page

برقی جهید از زبر عرش ممکنات

پیدا شد از درخشش آن نقش کائنات


با عشوه‌ای و غنج و دلالی به امر کُن

پیدا نمود این همه لطف و محسّنات


کمتر ز لحظه‌ای‌ست ازل تا ابد تمام

یک نکته دان مقدمه‌ها و مقارنات


از دید توست طول زمان در مقدّرات

از فکر توست مرحله پیما مکوّنات


چون کودکان که خانهٔ چوبین بنا کنند

کردی بنای خلق به دست معاینات


بازیچه را تو اصل مپندار و دل مبند

 بر آفرین مردم و بر آن مداهنات


در چشم پیر عشق بود عقل کودکی

کز بی‌تمیزی‌اش شده سرگرم موهنات


اوراق را بسوز و دفاتر به آب شوی

مادون شأن عشق بود این مدونّات


ای نوربخش هر چه نویسند عاقلان

آن قصهٔ بتان بود و دیر سومنات


محمود عشق باید کز تیغ غیرتش

سر بر کند ز لات و ز پا افکند منات

bottom of page