top of page
کم ناز کن که خانهٔ قلبم سرای توست
هر چیز هست و نیست سراسر برای توست
افسون چشم مست تو دل از کفم ربود
زان بر دوام مرغ دلم در هوای توست
ای لعبت چگل که فریباتری ز گل
بازآ که گلبُن مژهام بینوای توست
آزادم از زمینوزمان بندهٔ توام
بر در ببین که خسرو خوبان گدای توست
بیعشق مرده است جهانی که زندگی
آنجا بود که سایهٔ فر همای توست
آخر چه فتنهای تو که در دورِ روزگار
هرجا ز هرکه میشنوم ماجرای توست
شد تا فدای نرگس مست تو نوربخش
دانست هرکه دل بودش مبتلای توست
bottom of page