top of page
ما را به هیچکس بجز از دوست کار نیست
عاشق که پایبستهٔ نقشونگار نیست
در چشم یار جلوهٔ هستی کنی هنوز؟!
اثبات شد که عشق تو را اعتبار نیست
بیمار عشق را سَرِ اظهار درد کو؟
ای مدعی برو که تو را دردِ یار نیست
عاشق نهای اگر سروسامان بود تو را
منصور نیست آنکه سرش پای دار نیست
بهتر که عمر با می و معشوق بگذرد
زیرا که اعتماد بر این روزگار نیست
دیدم به چشم اهل محبت خداست عشق
گفتم که عشق را به از این هم شعار نیست
آسودگی ندید دل بیقرار من
گویی برای عاشق مسکین قرار نیست
افتاده نوربخش به دامی که دیگرش
اندیشهٔ رهایی و پای فرار نیست
bottom of page