top of page

منم آن گدای مسکین که سر نیاز دارم

ز نمود خویش سیرم به وجود ناز دارم


من بینوا که باشم که طلب کنم نوایی

به کدام سو کنم رو ز که روی باز دارم


متحیرم که باشد دگر ای امید هستی

که برابرت بگوید بشنو که راز دارم


من مست در دیاری که بجز تو نیست یاری

به که رو کنم که گویم هوس نماز دارم


به حقیقت حقیقت تو حقیقت و مجازی

نشنید دل که گفتم خبر از مجاز دارم


به ترانه‌ای ربودی دل و جان و کفر و دینم

که نه یادی از حریفان نه دلی بساز دارم


هله نوربخش مفلس چه طلب کند چه خواهد

به کدام کعبه گوید که سر حجاز دارم

bottom of page