top of page

من چه گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم

یک وجود است و هزاران من و ما می‌بینم


نور هستی همه از جلوهٔ او می‌بینم

شکل موهوم همین ما و شما می‌بینم


بجز از بندگی عشق ندارم کاری

همه در محضر آن شاه، گدا می‌بینم


نکند هیچ نمودی دو جهان در نظرم

نقش بی‌حاصلی از هر دو سرا می بینم


عالمی زنده از او باشد و او زنده به خویش

خلق را قافلهٔ راه فنا می‌بینم


آفتاب رخ او سایهٔ کثرت را برد

طلعت روشن او را همه‌جا می‌بینم


نوربخش این‌همه در پرده سخن گفتن چیست

فاش کن راز، خدا را به خدا می‌بینم

bottom of page