top of page
طی شد زمان هجر و غم و درد و سوز هم
گردد به کام دل فلک دلفروز هم
در کوی دوست مست و خرابیم و سرخوشیم
دُردی کشیم در شب و میخواره روز هم
گویم اگر که باز جفا میکنی بگو
گوید رسد ملامت و سختی هنوز هم
لطف نگار بود وگرنه اثر نداشت
اشک روان و آه دل سینهسوز هم
ما را که وجد و حال زمانی امان نداد
گویی بهار بود خزان و تموز هم
نازم به آبروی خرابات کز ادب
بوسد شه آستانهٔ آن پارهدوز هم
خاموش نوربخش چه گویی رموز عشق
جایی که عشق هست نباشد رموز هم
bottom of page