top of page
ما خرقه خانهٔ خمار دادهایم
آن دل که داشتیم به دلدار دادهایم
از ما حدیث بیش و کم این جهان مپرس
در راه دوست اندک و بسیار دادهایم
از ما مخواه پاسخ چون و چرای عقل
این بحث را به مردم هشیار دادهایم
در کوی عشق کفری و دینی نماندهاست
این دام و دانه را به خریدار دادهایم
سودای عاشقی من و ما را به باد داد
دار و ندار بر سر این کار دادهایم
گویی کهایم هیچ و چه خواهیم هیچ نیز
ما سرنوشت خود به کف یار دادهایم
با نوربخش جام محبت زدیم دوش
او را گرو به خانهٔ خمار دادهایم
bottom of page