top of page
تویی آن بود که هستی نگران است در او
تویی آن جود که موجود عیان است در او
منم آن موج که بر دامنت آویختهام
تویی آن بحر که امواج روان است در او
منم آن مست خرابی که ز خود بیخبرم
تویی آن باده که خلقی به گمان است در او
منم آن راز که پیدا شده و رسوایم
تویی آن سّر نهانی که جهان است در او
منم آن لفظ که معنی نتوان یافت در آن
تویی آن اسم که صد نام و نشان است در او
منم آن ذره که آواره و سرگردانم
تویی آن جذبه که این کون و مکان است در او
منم آن جان پریشان که نیاسود ز خویش
تویی آن عین رضایی که امان است در او
منم آن قصه که سرگرمی طفلان باشد
تویی آن نقطه که صد قصه نهان است در او
منم آن کس که در این خواب جهان رؤیاییست
تویی آن کاو که من و ما به فغان است در او
bottom of page