top of page
بود تا نقش جسم و جان زنم حقحق کنم هوهو
نهان از یاد این و آن زنم حقحق کنم هوهو
خردمند ار خدا جوید حدیث نفس خود گوید
من از چشم خرد پنهان زنم حقحق کنم هوهو
شدم عاشق که در این فن نباشد مشکلی جز من
کنم تا مشکلم آسان زنم حقحق کنم هوهو
برو زاهد خدای تو بود مخلوق رای تو
برون از درک و از تبیان زنم حقحق کنم هوهو
مدّرس درس توحیدم مده قول تو نشنیدم
ورای منطق و برهان زنم حقحق کنم هوهو
بود عشقش مرا رهبر ندارم رهبری دیگر
نمیدانم سر و سامان، زنم حقحق کنم هوهو
گذشتم از دو دنیایت تو باش ای شیخ و سودایت
نخواهم تا بجز جانان زنم حقحق کنم هوهو
بجنبانم سر و تن را بچرخانم چنان من را
فتد تا در چَه نسیان زنم حقحق کنم هوهو
زبانم نوربخش از او بیانی میکند نیکو
تو بشنو کز بن دندان زنم حقحق کنم هوهو
bottom of page