top of page
برو زاهد به دل سوزی نداری
که آه آتشافروزی نداری
بهشتت در نظر باشد که در چشم
نگاه عشقآموزی نداری
سر و جانت فدای ما و من شد
جز این یک نکته مرموزی نداری
ز بس در پیش داری سوگواری
مجال عید و نوروزی نداری
ز یارب گفتن و شبزندهداری
چنان آش دهنسوزی نداری
ز آه ترکش دل مدعی را
چو ما تیر دهندوزی نداری
تو هم ای نوربخش از عشق دلدار
ز دست دل شب و روزی نداری
bottom of page