top of page

تا نداری از محبت با نگاری بستگی

درنیابد کام جانت لذت وارستگی


دفتر دانایی‌ات بازیچهٔ اوهام توست

خواندنش زآغاز دارد رنج و آخر خستگی


درحقیقت هر چه غیر از عشق بینی باطل است

سّر حق را نشنوی هرگز بدین سربستگی


نیستی و پستی و بیهوشی و افتادگی

عاشقان را شد نشانی چند از برجستگی


در مصاف عشق آن رندی که بی پا و سر است

گیرد از سلطان خوبان منصب سردستگی


چنگ زن برحلقهٔ توحید کاین رکن اصیل

ایمن است از لغزش و گمراهی و بگسستگی


از سر کون و مکان با پای دل برخاستیم

سیرها کردیم در آفاق با بنشستگی


جرعه‌ای خوردیم و سرمستیم از روز الست

بادهٔ ما نشئه‌ای دارد بدین پیوستگی


بینمت آسوده از سیل حوادث نوربخش

گرچه هستی قطره‌ای داری به دریا بستگی

bottom of page