top of page

دل از تو برنکنم، مایهٔ سرور منی

ز خویش بی‌خبرم تا تو در حضور منی


مرا از آنکه منم هیچ نیست جز ظلمت

تویی که بودِ نمود منی و نور منی


گواه هستی من قرب و بعد بود و کنون

چو نیستم تو قریب منی و دور منی


کجا روم که نباشی تو تا تو را جویم

به هر طرف که نهم پای در عبور منی


سماع رسم و ره عاشقان مهجور است

به هر نفس تو نوای منی و شور منی


بهشت و حور و قصورش فروختم به جوی

بهشت من تو و حور من و قصور منی


بشوی دفتر دانش چو نوربخش و بگوی:

نگار من! تو کتاب من و زبور منی

bottom of page