top of page

به حق راهی نباشد از مناجات

حقیقت راه دارد در خرابات


دعا و سبحه و اوراد و اذکار

تو را مشغول سازد بر در یار


تو تا می‌خوانی او را بت‌پرستی

اگر می‌خواهی او را مست مستی


تو تا ره بینی و رهرو غریبی

اسیر نفسی و خود می‌فریبی


تو را با خلق و عقل ار کار باشد

حقیقت دیدنت دشوار باشد


بزن رندانه گامی در خرابات

به مستی دور کن از خود اضافات


که حق را بنگری با دیدهٔ حق

مقید کی تواند دید مطلق


خراباتی ز خود بیگانه باشد

به چشم عاقلان دیوانه باشد


خراباتی ز خود فانی‌ست یکسر

ندارد جز خدا در سینه و سر


خراباتی ز خیر و شر برون است

ورای حیطهٔ عقل و جنون است


خراباتی نداند کفر و دین را

نخواند دفتر ضال و مبین را


خراباتی نبیند خلق هرگز

نیندیشد ز جمع و فرق هرگز


خراباتی بود در بی‌مکانی

نشانی نیست‌اش جز بی‌نشانی


خراباتی نمی‌بیند من و ما

زلا بگذشته جا دارد در الا


خراباتی نهان از چشم خویش است

نه در فکر کم و نه یاد بیش است


خراباتی ندارد مذهب و کیش

برش فرقی ندارد نوش با نیش


خراباتی برون از هر دو دنیاست

ورا در زیر پوشش‌های حق جاست


رها کن نوربخش این شطح و طامات

کسی جز حق نداند از خرابات

bottom of page