top of page
ادعای عارفی کو مدعایش عاقل است
دادهام فتوی که در شرع محبت باطل است
میکشاند نقص را با جذبه سوی خود کمال
آنکه از ناقص نرنجد در حقیقت کامل است
طالب ساحل نشد مستغرق دریای عشق
نیست عاشق آنکه او در جستوجوی ساحل است
گرچه در برنامهٔ عاشق بجز معشوق نیست
محو و طمس و صحو و شور و جذبه را هم شامل است
کور سازد دیدهٔ تمییز را نور وصال
بیتمیز است آنکه پندارد به یارش واصل است
بادهنوشان بیخود و سرمست و ساقی در حضور
دیگر اینجا هر که هشیاری نماید کاهل است
صرف شد در میپرستی نوربخش ایام ما
تا که دانستیم بی می زندگی بیحاصل است
bottom of page