top of page

جز نور خداوند هویدا دگری نیست

هرجای به هر سوی جز او جلوه‌گری نیست


او هست بدان‌گونه که بوده‌است در آغاز

جز هستی مطلق به جهان خشک و تری نیست


این نقش خیال است به چشم تو نمودار

بر وهم مکن تکیه که آن را اثری نیست


بگذر ز هنرها هنر عشق طلب کن

غیر از هنر عشق به گیتی هنری نیست


در دور زمان فرصت عشق است ثمربخش

جز بذر محبت به زمینی ثمری نیست


اجزای جهان زنده به عشق‌اند دمادم

کی درک کند دیده‌ که صاحب‌نظری نیست


گر نور نبخشد به تو معشوق حقیقی

از هستی تو هیچ به عالم خبری نیست

bottom of page