top of page

جز جمالت در ازل رویی نبود

غیر سوی تو دگر سویی نبود


خود شدی عاشق به روی خویشتن

جز تو دلداری و دل‌جویی نبود


صورت خود دیدی از مرآت خود

آشکارا زلف و گیسویی نبود


این زمان هم جز تو دیّاری کجاست

بی تو هرجا رنگی و بویی نبود


نقش هستی از خم ابروی توست

گر نبودی تو تکاپویی نبود


نیست جز تو در نمود و در وجود

بی تو بت، بتخانه، هندویی نبود


نوربخش آفرینش جز تو نیست

این من و ما جز هیاهویی نبود

bottom of page