top of page
من حجاب خود و مقصود دل خویشتنم
از من آید به سرم این همه و درد و محنم
من کیم؟ نیستم! اندیشه مکن هست یکیست
اوست کاو میکند این نکته بیان از دهنم
با تو بیپرده بگویم دهنی نیست مرا
اوست چشم من و گوش من و اعضای تنم
بگذر از حکمت یونانی و راز ملکوت
همه او بوده و باشد به حقیقت نه منم
من کیم؟ خواب و خیالی و چو نقشی بر آب
عادت است این که مرا مینگری در بدنم
اوست بیپرده عیان بر سر هر بازاری
من سودازده افسانهٔ دور و زمنم
نوربخش است حقیقت همه را در همهجا
نیست تقصیر من ار فهم نکردی سخنم
bottom of page