top of page
تا در دیار مهر و محبت قدم زدیم
پا بر سر بساط حدوث و قدم زدیم
نقش خیال غیر بشستیم از ضمیر
تا از وفا برابر معشوق دم زدیم
با صدق پردههای تعّین شکافتیم
از عشق خیمه فوق وجود و عدم زدیم
افزود بر عیار زر نقد ممکنات
تا سکههای عشق و صفا را رقم زدیم
بنیاد گشت کاخ محبت به دست شوق
از ذوق تا بنای من و ما به هم زدیم
عقل تمیز مذهب و ملت گذاشتیم
از ملک دل به عشق ره کیف و کم زدیم
رستیم از مهالک کثرت به یاد دوست
از بحر لا به ساحل الا علم زدیم
در خانقاه مهر و وفا جای بحث نیست
ما جز حدیث دوست ز دفتر قلم زدیم
تا مهر روی یار شود نوربخش جان
ما در دیار مهر و محبت قدم زدیم
bottom of page