top of page

حسن تو را اگرچه خریدار آمدیم

خود خواستی که طالب دیدار آمدیم


دیدیم آن دو نرگس شهلای فتنه‌جو

با درد خود گرفته و بیمار آمدیم


گم کرده‌ایم هستی خود را به کوی تو

دل داده‌ایم و در پی دلدار آمدیم


تسلیم لطف و قهر تو گشتیم و دل‌خوشیم

از آن زمان که از تو به اقرار آمدیم


ما خود که بوده‌ایم که انکار خود کنیم

بود از ظهور تو که به اظهار آمدیم


سیر و سلوک و رهرو و ره جز خیال نیست

درمانده‌ایم و از همه بیزار آمدیم


جز یک نفس نبود ازل تا ابد تمام

می‌گفت نوربخش نه انگار آمدیم

bottom of page