top of page

دیدیم حسن عهد تو را در وفای تو

راضی شدیم از دل و جان بر رضای تو


تسلیم کرده‌ایم چو بود و نبود خویش

ببریده‌ایم از همه‌کس در هوای تو


شادیم چون پیاله، تو از هرچه پر کنی

لبخند می‌زنیم به منع و عطای تو


پیدا تویی به هرکه بیفتد نگاه دل

تا گم شده‌است از نظرش ماسوای تو


دل تا به نقد عشق تو را بی‌امان خرید

پرداختیم کون و مکان در بهای تو


گویند کعبه است تو را خانه، غافل‌اند

هرجا و هرچه هست بود جای پای تو


از نوربخش گر خبری نیست، سال‌هاست

باشد مقیم درگه دولت‌سرای تو

bottom of page