top of page
دلم از دو دنیا سراپا بریده
ز دیروز و امروز و فردا بریده
ز کون و مکان پای بیرون نهاده
ز قید ثرا تا ثریا بریده
هیاهوی ما و من از یاد برده
ز زیر و بم و پست و بالا بریده
نه تنها ز سودای سودا رمیده
تو گویی ز پنهان و پیدا بریده
ز یک سو هوس را زده بند بر پا
ز سویی دگر از تمنا بریده
ز دنیای شادی و غم دست شسته
طناب هواهای بیجا بریده
پس این دل کجا کرده منزل ندانم
که از هرچه جز یاد مولا بریده
چه مولا که جز او ندارد وجودی
ز خلقی زبان من و ما بریده
مزن نوربخش از کسی دم که هر کاو
شنیدهاست اوصاف او را بریده
bottom of page