top of page

احدٌ صمدٌ فردٌ حی

پرکن ساقیِ جان جامی می

باشد سوزدم از رگ تا پی


کز دل به زبان نالم یاهو

از جان به فغان گویم یاحی


تا پا به سر کثرت کوبم

آسان سازم ره وحدت طی


بی می نتوان رفتن این ره

هشیاری و رسم جنون هی


گفتن سخن از دنیا تا چند

دربند هوس بودن تا کی


از خود بگذر به خدا رو کن

بنگر خورشید و رها کن فی


تا نور ببخشد و گیرد من

جانان نایی گردد و جان نی


bottom of page