top of page
تو سوز و ساز دل مبتلا چه میدانی
شنیدهای ز خدا از خدا چه میدانی
نگفتهایم تو را آنچه هست در سرِ ما
تو سّر ما چو ندانی ز ما چه میدانی
نرفتهای قدمی در طریق عشق و صفا
فنا نگشته مقام بقا چه میدانی
تو مست ما و تویی کی از او خبر گیری
تو کز جفا بگریزی وفا چه میدانی
ندادهای سر و جان را برای معشوقی
تو حال عاشق بیچاره را چه میدانی
دلت خوش است که داری به سوی حق راهی
از این طریقت بیانتها چه میدانی
تو کودکانه سواری به اسب دامن خود
ز راه و رهرو و از رهنما چه میدانی
ز نوربخش تو گاهی شنیدهای حرفی
ز داغ و درد دل مبتلا چه میدانی
bottom of page