top of page

بر که نماز می‌کنی

هرچه نیاز می‌کنم باز تو ناز می‌کنی

بخت بلند من چرا قصه دراز می‌کنی


عزم سفر نموده‌ای نیست مرا شکایتی

بارقهٔ حقیقتی ترک مجاز می‌کنی


جلوه‌‌‌گه حقیقتت نیست بجز مجاز ما

گر نکشیم ناز تو گو به که ناز می‌کنی


گفتمش اینکه جان دهم در رهت ای امید دل

گفت نیرزدم جوی این که نیاز می‌کنی


گفتمش از کرشمه‌ات فتنه گرفت عالمی

گفت خمش که عالمی محرم راز می‌کنی


شیخ ریای هرزه‌گو طعنه به کفر ما مزن

تا که نسازمت عیان بر که نماز می‌کنی


یار بود به خانه‌ات چیست دگر بهانه‌ات

کز همه نوربخش ما رو به حجاز می‌کنی

bottom of page