top of page
تو تا اسیر تویی قطرهای نه دریایی
ز خود حجاب خودی دور کن ببین مایی
پسند خلق تو را راندهاست دور از حق
کجا روی به خرابات تا نه رسوایی
هوای خویش مبین گر هوای او داری
برای او نشوی هر زمان که خودرایی
خدای خویش طلب کن که عمر میگذرد
هنوز در پی بتهای جد و آبایی
مراد خود مطلب گر وصال او خواهی
چه سود هر نفسی پایبند سودایی
نمیرسی به بقا تا نهای ز خود فانی
به آستانهٔ الّا رسی اگر لایی
چو نوربخش بینداز خود به بحر فنا
نگر به دیدهٔ دریا که عین دریایی
bottom of page