top of page

سماع صوفیان از عشق یار است

که دل‌هاشان ز شوقش بی‌قرار است


اگر مست حقی برخیز و کف زن

بکوبان پایی و دستی به دف زن


رها کن عقل دوراندیش و برخیز

ز خود بگذر به سرمستان درآویز


که این حال و هوای صادقان است

پر از شور و نوای عاشقان است


کنون بزم سماع است و دف و نی

برآور نعرهٔ هیهای و هی‌هی


مگر ما و منت گردد فراموش

روی در بحر وحدت مست و مدهوش


شوی از خود تهی با اویی او

کنی حق‌حق، زنی مستانه هوهو

bottom of page