فارسی
English
Español
More
دین برده ز کف به کفر زلفش
آن دلبر شوخ و شنگ سرمست
بیند چو حریف لاابالی
پایش شکند نگیردش دست
آوخ که به زخم تیر مژگان
بسیار قلوب عاشقان خست
بیشرط به او شدیم تسلیم
دل داده و جان گرفته در دست
ما را مگر از خودی براند
وز هستی خویش وارهاند