فارسی
English
Español
More
با چشم تویی نبینی او را
رخسارهٔ او به اوست محفوظ
تا هیچ نسازی این من و ما
از او نشوی به هیچ محظوظ
عاشق همه را نگفته گوید
در عشق چو نیست حرف ملفوظ
هر بی سر و پا نه بی سر و پاست
این اصل بود همیشه ملحوظ
تا دامن هر خسی نگیری
بر کشتهٔ نفس خود نمیری